درباره به بچهها گفتن، از بچهها شنیدن
احتمالاً کودکان شما تاکنون فرصتهای بیشماری را به شما عرضه کردهاند تا مهارتهای گوشدادن را به مرحله عمل درآورید. وقتی چیزی باعث دردسر کودکان میشود، آنها معمولاً میگذارند تا ما بر آنها آگاهی بیابیم. آنهم با صدای بلند و واضح. در خانه من گذراندن یک روز با بچهها مثل یک شب به تئاتررفتن است. یک اسباب بازی گمشده، اصلاح خیلی کوتاه موی سر، تهیه گزارش به عنوان تکلیف مدرسه، شلوار جینی که کاملاً اندازه نیست، دعوای با برادر و یا خواهر. هر یک از موضوعها میتواند به اندازه یک درام سه پردهای و به مقدار کافی اشک فراهم آورد. ما هرگز از نظر موضوع کم و کسری نداشتیم. تنها تفاوت این است که درتئاتر پرده میافتد و حضار میتوانند به خانه برگردند. ولی والدین این تجمل نصیبشان نمیشود وما باید به طریقی همه این صدمات، عصبانیتها و ناامیدیها را تحمل کنیم و ضمناً شعور خود را حفظ نماییم. اکنون میدانیم که روشهای قدیمی به کار نمیآید. تمام توضیحات و قوّت قلبدادنها هیچ تسکینی برای کودکان به ارمغان نمیآورد و ما را فرسوده میکند. روشهای جدید نیز میتواند مسألهساز باشد پاسخهای از سر همدردی تا اندازهای تسلّیبخش هستند، ولی هنوز اینگونه پاسخها برایمان آسان نیست. برای بسیاری از ما این زبان، تازه و عجیب مینماید. والدین به من گفتهاند: اول احساس میکردم چه قدر مسخره است گویی خودم نیستم که به این زبان حرف میزنم – مثل این که دارم نقش بازی میکنم.
آدل فیبر متخصص و برنده جایزه بین المللی در زمینه ی ارتباطات بزرگسالان و کودکان است. او در سراسر جهان سخنرانی می کند و برنامه های کار گروهی اش توسط هزاران گروه در سراسر جهان برای بهبود ارتباطات بین کودکان و بزرگسالان استفاده می شود.
تنها عملی که هرگز فکر نمی کردیم دست به اقدام آن بزنیم، این بود که کتابی بنویسیم که در آن چگونگی مهارت های ارتباطی با فرزندان را برای پدران و مادران شرح بدهیم. ارتباط بین والدین و فرزندان امری بسیار شخصی و خصوصی است. اعتقاد به این که به هر فرد شیوه ای عرضه کنیم تا بتواند از طریق صحبت با فرزندانش رابطه هرچه نزدیک تری برقرار کند، به نظر ما صحیح نمی آمد، در نخستین کتابمان (فرزندان آزاد، والدین آزاد) کوشیدم نه چیزی یاد بدهیم و نه موعظه کنیم. فقط داستانی را بیان کردیم. سال ها با دکتر هایم جینات در کارگاه های آموزشی روان شناسی کودک کار کردیم و این همکاری عمیق در زندگی ما مؤثر بود. مطمئن بودیم که اگر داستانی بنویسیم در این باره که چگونه کسب مهارت های جدید، رفتار ما با فرزندانمان (و هم چنین خودمان را) تغییر داده است، خوانندگان ما آنچه را که در پس این مهارت ها نهفته است، در خواهند یافت و موجب خواهد شد که خود والدین با سلیقه ی خود، دست به ابداع روش های نو بزنند.
این روش تا حدودی مؤثر بود. بسیاری از والدین در کمال غرور از طریق نامه به ما اعلام کردند که با استفاده از تجربیات ما توانسته اند در خانه به نتایج مثبتی برسند. اما نامه های دیگری هم وجود داشت حاکی از اینکه آنان خواستار کتاب دومی بودند یک کتاب آموزشی همراه با تمرینات عملی، قوانین و نکته های یادآوری کننده … کتابی که به آنان در یادگیری مهارت ها به شیوه ی گام به گام کمک کند.
تا مدتی نوشتن چنین کتابی مد نظرمان بود؛ ولى هر گاه دست به کار می شدیم میلی درونی، ما را از انجامش باز می داشت و آن را به تعویق می انداختیم. افزون بر آن، کار در کارگاه های روان شناسی و مسافرت برای سخنرانی در مناطق مختلف، ما را بیش از پیش مشغول می داشت.
تا چند سال پس از آن، برای هدایت کارگاه هایی برای والدین، معلمان، مدیران مدارس، رؤسای بیمارستان ها، نوجوانان و مربیان کودک، به نقاط مختلف کشور مسافرت می کردیم. به هر کجا می رفتیم، مردم تجارب شخصی شان را در زمینه ی روش های جدید ارتباط (اعم از تردیدها، نومیدی ها و شور و شوقی که ضمن اجرای روش ها به آنان دست داده بود) با ما در میان می گذاشتند. از آنان به خاطر مطرح کردن تجارب شان تشکر می کنیم زیرا از این تجربه ها چیزهای بسیاری آموختیم. پرونده های ما پر از اطلاعات تازه جالبی است که این قبیل افراد در اختیارمان قرار دادند.
افزون بر این…….
جملات ناشی از همدردی به طور طبیعی از دهان ما خارج نمی شود. گویی این جملات جزو «زبان مادری» ما نیست. اغلب ما با انکار احساساتمان از جانب دیگران بزرگ شده ایم و برای این که بتوانیم در پذیرش احساسات دیگران ورزیده و ماهر شویم و در آن فصاحت بیابیم، نیازمند آموزش و تمرین در شیوه های کاربرد آن هستیم. در اینجا روش هایی برای کمک به کودکان با تکیه بر احساس آنها عرضه می شود.